یازده ماهگیت مبارک آرسام جان

فرشته ی زمینی من ۱۱ ماهگیت مبارک 😘😘😘😘

اما حالا بریم سر خاطرات این روزهات:

این روزا آرسام جون خیلی کسل وبی اشتها شدی هشت روزی هست که اسهال شدی امروز باز بردمت دکتر احساس میکنم گرما زده شدی اخه عید فطر رفتیم بیرون هوا خیلی گرم بود ازهمون روزم مریض شدی .عزیز دلم  خیلی برات ناراحتم دوست دارم خیلی زود خوب بشی گل پسرم .

آرسام جون از چند روز پیش یانی تو ده ماهگیت یاد گرفتی کم کم چند قدم راه بری خوشکل من البته تعادلت خیلی کمه  بیشترم دوست داری به طرف من راه بیایی تا بابایی😊😉 واین باعث شده بابایت به من حسودی کنه.

یه مدت هم هست که گیربدی به هر چیزی به این راحتیا ول کن نمیشی واقعا منم بعضی وقتا کم میارم اما تو انگار نه انگار بدتر بهونه میگری مثل مدام میگی سوار اسبم کن منو راه ببر با اسبم ...بزار تاب بازی کنموتابم بده..‌. بریم درکمدروبرام بازکن ....هزارتا کار دیگه که الان یادم نیست البته بهونه هاتم مثل خودت قشنگ ونمکی هستن😊😊😊😅

اینم یکی دیگه از شیرین کاریات که میگفتی باید حتما شیر اب روبرام بازکنی دست اخرم تشریف اوردی داخل سینگ تا خیالت راحت شد

علاقه خیلی زیادی به اب داری کوچولوی من همه س هم میگی من رو ببر حموم کلا گیر دادی به هرچیزی راه فرار ندارم ازدستت آرسام جونم.